فرانتس کافکا کیست؟
در این بخش از ادبیات حقوق نیوز زندگی فرانتس کافکا مورد بررسی قرار می گیرد.
فرانتس کافکا یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان در سده ۲۰ (میلادی) بود. آثار کافکا در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب بهشمار میآیند.
فرانتس کافکا به دوست نزدیک خود ماکس برود وصیت کرده بود که تمام آثار او را نخوانده بسوزاند. ماکس برود از این دستور وصیتنامه سرپیچی کرد و بیشتر آثار کافکا را منتشر کرد و دوست خود را به شهرت جهانی رساند. پُرآوازهترین آثار کافکا، رمان کوتاه مسخ و رمانهای محاکمه، آمریکا و رمان ناتمام قصر هستند. اصطلاحاً، به فضاهای داستانی که موقعیتهای پیشپاافتاده را به شکلی نامعقول و فراواقعگرایانه توصیف میکنند - فضاهایی که در داستانهای فرانتس کافکا زیاد پیش میآیند - کافکایی میگویند.
زندگی خانوادگی فرانتس کافکا
کافکا در یک خانوادهٔ آلمانیزبان یهودی در پراگ زاده شد. در آن زمان پراگ مرکز منطقه بوهِم بود. این منطقه، یکی از سرزمینهای متعلق به امپراتوری اتریش-مجارستان بود. او بزرگترین فرزند خانواده بود که دو برادر و سه خواهر کوچکتر از خود داشت. هر دو برادر پیش از شش سالگی فرانتس مُردند و سه خواهر او بعدها در جریان جنگ جهانی دوم در اردوگاههای مرگ نازیها جان باختند.
پدرش بازرگان یهودی و مادرش زنی متعصب بود. رفتار مستبدانه و جاهطلبانهٔ پدر، چنان محیط ترسناکی در خانواده به وجود آورده بود که چشم انداز کودکی کافکا را سایهای مملو از ترس -بر روح کافکا- احاطه کرده بود، به گونه ای که تصویر این کابوس هرگز در سراسر زندگی او فراموش و دور نشد. شاید همین نفرت از زندگی در کنار پدری سنگدل موجب گردید تا کافکای نوجوان ابتدا به مذهب پناه بَرَد.
کافکا آلمانی را به عنوان زبان نخست آموخت. اما زبان چکی را نیز کموبیش و بدون نقص صحبت میکرد. همچنین با زبان و فرهنگ فرانسه نیز آشنایی داشت. یکی از رماننویسان محبوبش گوستاو فلوبر بود. آموزش یهودی او، به انجام جشن تکلیف در سیزده سالگی، و چهار بار در سال به کِنیسه رفتن بهمراه پدرش محدود بود.
تحصیلات فرانتس کافکا
کافکا در سال ۱۹۰۱ دیپلم گرفت. سپس در دانشگاه کارلُف (دانشگاه آلمانی چارلز-فردیناند در پراگ) به یادگیری رشتهٔ شیمی پرداخت. ولی پس از دو هفته، رشتهٔ تحصیلی خود را به حقوق تغییر داد. انتخاب این رشته آیندهٔ روشنتری پیش پای او میگذاشت که از یک سو سبب خشنودی پدرش و از سویی دیگر امکان دورهٔ تحصیلِ طولانیتر آن به کافکا، فرصتِ شرکت در کلاسهای ادبیات آلمانی و هنر را میداد. کافکا در پایان سالِ نخست تحصیلش در دانشگاه با ماکس برود و فلیکس ولچ روزنامهنگار که او نیز در رشتهٔ حقوق تحصیل میکرد آشنا شد که این دو، تا پایان عمرِ کافکا، از نزدیکترین دوستان او محسوب می شدند.
کافکا در تاریخ ۱۸ ژوئن ۱۹۰۶ با مدرک دکترای حقوق فارغالتحصیل و به مدت یک سال در دادگاههای شهری و جنایی به عنوان کارمند دفتری، خدمتِ سربازی بدون حقوق خود را به انجام رسانید.
کار فرانتس کافکا
کافکا در ۱ نوامبر ۱۹۰۷ به استخدام یک شرکت بیمه ایتالیایی به نام Assicurazioni Generali درآمد و حدود یک سال به کار در آنجا ادامه داد. از نامههای او در این مدت برمیآید که از برنامهٔ ساعات کاری —شش صبح تا هشت شب— ناراضی بوده؛ چون نوشتن را برایش سخت میکردهاست. او در ۱۵ ژوئیه ۱۹۰۸ استعفاء داد و دو هفته بعد، کار مناسبتری در مؤسسهٔ بیمهٔ حوادث کارگری پادشاهی بوهم پیدا کرد. او اغلب از کار خود به عنوان «کاری برای نان درآوردن» و پرداخت مخارجش یاد کردهاست. با این وجود، او هیچگاه کارش را سرسری نگرفت و ترفیعهای پیدرپی نشان از پرکاری او دارد. به ادعای پیتر دراکر، استاد مدیریت، در همین دوره کافکا کلاه ایمنی را اختراع کرد و به دلیل کاهش تلفات جانی کارگران در صنایع آهن بوهم و رساندن آن به ۲۵ نفر در هر هزار نفر، یک مدال افتخار دریافت کرد.
همچنین وظیفهٔ تهیهٔ گزارش سالیانه نیز به او واگذار شد. گفته میشود او چنان از نتیجهٔ کار خود راضی بود که نسخههایی از گزارش را برای خانواده و اقوامش فرستاد. همزمان کافکا به همراه دوستان نزدیکش ماکس برود و فلیکس ولش که سه نفری دایرهٔ صمیمی پراگ را تشکیل میدادند فعالیتهای ادبی خود را نیز ادامه میداد.
کافکا از ۱۹۱۰ تا پایان عمر خود به نوشتن یادداشتهای خصوصی پرداخت که اثری در شناخت شخصیت و زندگی او بهشمار میآیند. فرانتس کافکا در این یادداشتها از ترس از بیماری، تنهایی، شوق فراوان به ازدواج و همزمان هراس از آن، کینهٔ به پدر و مادر و احساسهای گوناگون خویش نوشت.
روابط عاشقانه فرانتس کافکا
فرانتس کافکا با وجود اینکه دوستان زیادی داشت در روابطش با زنان خوب نبود. او روابط دیگری که با دوستان معروف و شناخته شدهی دیگرش داشت و البته کمکم همه به جز ماکس برود را از خود راند. از یکی از دوستانش به دلیل اینکه سالم بود، ثروت داشت و ذوق موسیقی در وجودش داشت، متنفر شد. همه به این دلیل که او خودش را اینطور نمیدید. بهرحال در برابر زنان هم همینطور بود. خودش را ناتوان میدید ولی این ناتوانی جلوی دوستی او را با فلیس نگرفت.
در سال ۱۹۱۳ با او نامزد کرد و بعدا در نامهای به پدر فلیس نوشت و گفت «در شدیدترین حالتهای عصبی بهسر میبرم. همهچیز غیر از ادبیات، کلافه و بیزارم میکند … هیچ میلی به زندگی خانوادگی ندارم.» اما این اشتیاق و علاقه خاموش نشد. او تا سال ۱۹۱۷ خانه و اثاث هم تهیه کرده بود و همان زمان بود که سرفههای خونآلودش آغاز شد و این بیماری، بهانهای شد تا از این ازدواج فرار کند. دوستی او با دختری به نام جی.دبلیو و ملینا که زنی جوان و غیریهودی بود هم در نهایت سرانجامی نداشت. او نامزدیاش را با جی.دبلیو بهم زد و ملینا هم طلاق از همسرش برای زندگی کردن با کافکا را ناممکن دانست.
بیماری و مرگ فرانتس کافکا
کافکا در سال ۱۹۱۷ دچار بیماری سل شد و ناچار شد چندین بار در دورهٔ نقاهت به استراحت بپردازد. در طی این دورهها خانواده او به ویژه خواهرش اُتا مخارج او را میپرداختند. در این دوره، با وجود ترس کافکا از این که چه از لحاظ بدنی و چه از لحاظ روحی برای مردم نفرتانگیز باشد، بیشتر مردم از ظاهر پسرانه، منظم و جدی، رفتار خونسرد و خشک و هوش نمایان او خوششان میآمد.
باور بر این است که کافکا در سراسر زندگی خود از افسردگی حاد و اضطراب رنج میبردهاست. او همچنین دچار میگرن، بیخوابی، یبوست، جوش صورت و مشکلات دیگری بود که عموماً عوارض فشار عصبی و نگرانی هستند. کافکا تلاش میکرد همهٔ اینها را با رژیم غذایی طبیعی، مانند گیاهخواری و خوردن مقادیر زیادی شیر پاستوریزهنشده (که به احتمال زیاد سبب بیماری سل او شد. برطرف کند. به هر حال بیماری سل کافکا شدت گرفت و او به پراگ بازگشت. سپس برای درمان به استراحتگاهی در وین رفت و در ۳ ژوئن ۱۹۲۴ در همانجا درگذشت.
وضعیت گلوی کافکا طوری شد که غذا خوردن آن قدر برایش دردناک بود که نمیتوانست چیزی بخورد و چون در آن زمان تغذیه وریدی هنوز رواج پیدا نکرده بود راهی برای خوردن نداشت. بنابراین بر اثر گرسنگی جان خود را از دست داد. بدن او را به پراگ برگرداندند و در تاریخ ۱۱ ژوئن ۱۹۲۴ در گورستان یهودیها در ژیژکوف پراگ به خاک سپردند.
چاپ نوشتهها پس از مرگ کافکا
کافکا در طول زندگی خود، تنها چند داستان کوتاه منتشر کرد که بخش کوچکی از کارهایش را تشکیل میدادند و هیچگاه هیچیک از رمانهایش به پایان نرسید (به جز شاید مسخ که برخی آن را یک داستان بلند میدانند). نوشتههای او تا پیش از مرگش چندان توجهی به خود جلب نکردند. کافکا به دوستش ماکس برود گفته بود که پس از مرگش همهٔ نوشتههایش را نابود کند.
دوریا دیامانت معشوقهٔ او با پنهان کردن نزدیک ۲۰ دفترچه و ۳۵ نامهٔ کافکا، تا اندازهای به وصیت کافکا عمل کرد. تا هنگامی که در سال ۱۹۳۳ گشتاپو آنها را ضبط کرد. برود بر خلاف وصیت کافکا عمل کرد و نوشته فرانتس کافکا را پیش خود نگه داشت. در سال ۱۹۳۹ به دنبال اشغال چکسلواکی به دست نازیها ماکس برود پراگ را ترک کرد و نوشتههای کافکا را در یک چمدان با خود به تلآویو برد.[۱۵] او بعدها همهٔ کارهای کافکا را منتشر کرد. نوشتهها کافکا خیلی زود توجه مردم و تحسین منتقدان را برانگیختند
دیدگاه