امروز: شنبه, ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۷ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 286329
۶۷۶
۱
۰
نسخه چاپی

اولین اصل نظریه آدلر، تلاش برای موفقیت یا برتری

اولین اصل نظریه آدلر این است: نیروی پویا در پس رفتار افراد، تلاش برای موفقیت یا برتری است. آدلر کل انگیزش انسان را به یک سایق کاهش داد: تلاش برای موفقیت یا برتری. کودکی خود آدلر با ضعف های جسمانی و احساس رقابت جویی شدید با برادر بزرگترش مشخص شده بود.

 تلاش برای موفقیت یا برتری، اولین اصل نظریه آدلر

روان شناسی فردنگر اعلام می دارد که هرکسی زندگی را با ضعف های جسمانی آغاز می کند که احساس های حقارت را بر می انگیزند- احساس هایی که فرد را به سمت تلاش برای برتری یا موفقیت پیش می برند. افرادی که سلامت روانی ندارند برای برتری شخصی تلاش می کنند در حالی که افراد سالم، جویای موفقیت برای کل بشریت هستند.

آدلر ابتدا معتقد بود که نیروی پویشی در پس هر انگیزه ای، پرخاشگری است اما طولی نکشید که از این اصطلاح ناراضی شد. تصادفاً بعد از اینکه فروید پرخاشگری را بعد از جنگ جهانی اول به سایق اساسی انسان ارتقا داد، آدلر که مدت ها قبل از این مفهوم را کنار گذاشته بود به طعنه اظهار داشت که: من با سایق پرخاشگری روان کاوی را غنی کردم. خوشحالم از اینکه این مفهوم را دو دستی به آنها تقدیم کردم.

بعد از اینکه آدلر پرخاشگری را به عنوان تنها نیروی انگیزشی رد کرد، اصطلاح نرینه نمایی را به کار برد که به معنی قدرت طلبی یا تسلط بر دیگران بود. با این حال طولی نکشید که او نرینه نمایی را به عنوان سایقی همگانی کنار گذاشت اما در نظریه رشد نابهنجار خود، نقش محدودی برای آن قائل شد. بعداً آدلر اصطلاح تلاش برای برتری را به عنوان نیروی پویشی عظیم در پس هر انگیزه ای به کار برد.

بااین حال او در نظریه نهایی خود،تلاش برای برتری را به افراد روان رنجوری که برای برتری شخصی بر دیگران تلاش می کنند، محدود کرد و به جای آن اصطلاح تلاش برای موفقیت را معرفی کرد تا تلاش فردسالم را در جهت کمال برای همه، توصیف کند، تلاشی که علاقه اجتماعی کاملاً رشد یافته آن را برانگیخته می کند. هر کسی صرف نظر از انگیزش تلاش، به وسیله یک هدف نهایی هدایت می شود.

هدف نهایی

به عقیده آدلر همه آدم ها برای هدف نهایی برتری یا موفقیت، هدفی خیالی که وجود عینی ندارد، تلاش می کنند. با این حال این هدف خیالی به عنوان یک آرمان ذهنی اهمیت زیادی دارد، زیرا شخصیت را یکپارچه می کند و با عث می شود کل رفتار قابل درک شود.

هر کسی می تواند هدف خیالی خودش را بیافریند، هدفی که مواد خام آن را وراثت و محیط تامین می کنند. با این حال، این هدف نه به صورت ژنتیکی و نه محیطی تعیین می شود بلکه محصول نیروی خلاق است، یعنی توانایی افراد در شکل دادن آزادانه رفتارشان و آفریدن شخصیت شان.

زمانی که کودکان به 4 یا 5 سالگی می رسند، نیروی خلاق آنها به قدر کافی رشد کرده است که بتوانند هدف نهایی خودشان را تعیین کنند. حتی نوباوگان از سایق فطری برای رشد، کمال یا موفقیت برخوردارند. چون آنها کوچک، ناقص و ضعیف هستند، احساس حقارت و عجز می کنند. آنها برای جبران کردن این کمبود، هدفی خیالی را برای بزرگ، کامل و قوی بودن تعیین می کنند. بنابراین، هدف نهایی فرد، رنج احساس های حقارت را کاهش می دهد و او را به سمت برتری یا موفقیت هدایت می کند.

اگر کودکان احساس کنند مورد بی توجهی قرار گرفته اند یا ناز پرورده هستند، هدف شان عمدتاً ناهشیار می ماند. آدلر فرض کرد که برخی از کودکان احساس های حقارت را به شیوه های نادرست جبران می کنند که با هدف خیالی آنها رابطه آشکاری ندارد.

برای مثال هدف برتری یک دختر نازپرورده می تواند برقراری رابطه دائمی و انگلی با مادرش باشد. او در بزرگسالی ممکن است وابسته و خودخوارشمار باشد و این رفتار شاید با هدف برتری ناهماهنگ به نظر برسد. با این حال این رفتار با هدف ناهشیار و بد تعبیر شده انگل بودن که او در 4 یا 5 سالگی تعیین کرده کاملاً هماهنگ است، یعنی زمانی که مادرش بزرگ و قدرتمند به نظر می رسید و وابستگی به او وسیله ای طبیعی برای رسیدن به برتری شده بود.

برعکس اگر کودکان طعم محبت و امنیت را چشیده باشند، هدف هایی را تعیین می کنند که عمدتا هشیار و قابل فهم هستند. کودکانی که امنیت روانی دارند برای برتری ای تلاش می کنند که مشخصه آن موفقیت و علاقه اجتماعی است. با اینکه هدف این آدم های سالم هیچگاه به طور کامل هشیار نمی شود اما آن را با سطح بالایی از آگاهی و درک دنبال می کنند.

افراد برای دنبال کردن ههدف نهایی شان چندین هدف مقدماتی را بوجود می آورند و آنها را تعقیب می کنند. این خرده هدف ها اغلب هشیار هستند اما ارتباط بین آنها و هدف نهایی معمولا ناشناخته میماند. علاوه بر این رابطه بین هدف های مقدماتی به ندرت درک می شود. اما از نظر هدف نهایی آنها در یک الگوی منسجم کنار هم قرار می گیرند.

تلاش برای جبران

افراد برای جبران کردن احساساهای حقارت یا ضعف، در جهت برتری یا موفقیت تلاش می کنند. آدلر معتقد بود که همه انسان ها هنگام تولد از نعمت بدن کوچک، نحیف و حقیر برخوردار می شوند. این نقایص جسمانی فقط به این علت که انسان ها بنابر ماهیت شان از گرایش فطری به کمال یا یکپارچگی برخوردارند، احساس های حقارت را برمی انگیزند. نیاز به غلبه کردن بر احساس های حقارت به طور مدام به انسان ها فشار می آورد و میل به کمال آنها را به سمت خود می کشاند. موقعیت های منفی و مثبت به طور هم زمان وجود دارند و چون آنها در قطب یک نیروی واحد هستند نمی توانند از هم جدا شوند.

خود نیروی تلاش فطری است، اما ماهیت و جهت آن ناشی از احساس های حقارت و هدف برتری است. کودکان بدون حرکت فطری به سمت کمال، هرگز احساس حقارت نخواهند کرد، اما آنها بدون احساس های حقارت هرگز هدف برتری یا موفقیت را تعیین نخواهند کرد. بنابراین هدف برای جبران کردن احساس نقص تعیین می شود اما تا زمانی که کودک گرایش بنیادی به سمت کمال نداشته باشد این احساس نقص وجود نخواهد داشت.

با اینکه تلاش برای موفقیت فطری است باید پرورش یابد. این تلاش هنگام تولد به صورت بالقوه، نه واقعی، وجود دارد هر کسی باید به روش خودش این نیروی بالقوه را شکوفا کند. کودکان تقریباً در 4 یا 5 سالگی با تعیین کردن مسیر نیروی تلاش و با تعیین هدف برتری شخصی یا موفقیت اجتماعی، این فرآیند را آغاز می کنند. این هدف رهنمودهایی را برای انگیزش تامین می کند، رشد روانی را شکل داده و به آن هدف می دهد.

هدف به عنوان آفرینش فرد می تواند هر شکلی بگیرد. با اینکه هدف برای جبران کردن نقص است اما لزوماً تصویری آیینه ای از آن نیست. برای مثال کسی که دارای بدن ضعیفی است لزوماً ورزشکار قوی نخواهد شد اما ممکن است هنرمند موفقی شود.

موفقیت مفهومی فردی است و هرکسی تعریف خاص خودش را از آن دارد. گرچه نیروی خلاق در نهایت مسئول شکل گیری شخصیت افراد است اما تحت تاثیر نیروهای وراثت و محیط قرار دارد. وراثت نیروی بالقوه را تعیین می کند، در حالی که محیط به رشد علاقه اجتماعی و جسارت کمک می کند. نیروهای وراثت و محیط هرگز نمی توانند کسی را از نیروی تعیین کردن هدفی منحصر به فرد یا برگزیدن سبک زندگی منحصر به فرد برای رسیدن به این هدف، محروم کنند.

آدلر در نظریه نهایی خود دو مسیر را مشخص کرد: مسیر اول، تلاش اجتماعی بی حاصل برای کسب برتری شخصی است و مسیر دوم، علاقه اجتماعی را در بر دارد و هدف آن موفقیت یا کمال برای همه است.

تلاش برای برتری شخصی

برخی افراد بدون ملاحظه دیگران برای برتری تلاش می کنند. هدف آنها شخصی است و احساس حقارت شخصی اغراق آمیز تلاش های آنها را برانگیخته می کند. آدمکش ها، دزدان و هنرمندان کلاهبردار نمونه هایی از افرادی اند که برای نفع شخصی تلاش می کنند.

برخی افراد تلاش شخصی خود را هوشمندانه تغییر شکل می دهند و ممکن است آگاهانه یا ناآگاهانه، خودخواهی خود را در پس علاقه اجتماعی مخفی کنند. برای مثال معلمی که با شاگردانش همدلی بسیار دارد و آنها را ترغیب می کند تا با او درباره مشکلات شان صحبت کنند. این معلم هوش اختصاصی دارد که به وی امکان می دهد باور کند پذیراترین معلم است. از نظر یک مشاهده گر شاید به نظر برسد علاقه اجتماعی او را با انگیزه کرده است اما اقدامات او عمدتاً خودیاری هستند در جهت جبران مفرط احساس های برتری شخصی وی.

تلاش برای موفقیت

افرادی که سلامت روانی دارند می توانند از تلاش برای موفقیت شخصی فراتر روند. آنها توسط علاقه اجتماعی برانگیخته می شوند و می توانند برای موفقیت کل بشریت تلاش کنند. این افراد به اهداف فراتر از خودشان فکر می کنند، قادرند به دیگران کمک کنند بدون اینکه انتظار پاداشی از آنها داشته باشند و می توانند دیگران را نه به عنوان رقیب، بلکه به عنوان فردی که برای منفعت جامعه با آنها همکاری می کنند در نظر بگیرند. موفقیت آنها به قیمت زیان دیگران به دست نمی آید بلکه گرایش طبیعی پیش روی به سوی کمال است.

البته کسانی که به جای برتری شخصی برای موفقیت تلاش می کنند از خود غافل نمی شوند بلکه مشکلات روزمره را از نقطه نظر رشد جامعه نه از دیدگاه شخصی می نگرند. ارزش شخصی آنها با مشارکت ایشان در جامعه بشری ارتباط تنگاتنگی دارد. از نظر آنها پیشرفت جامعه مهم تر از نفع شخصی است.

  • منبع
  • تمیم نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید